داستان زنبور تنبل
- 1403-6-15
- 528
- داستان ,
یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، هیچکس نبود. یه زنبور کوچولو توی یک سرزمین زیبا زندگی می کرد. این زنبور باعث تعجب همه بود.
چرا؟ چون تنها زنبور تنبلی بود که همه می شناختند. همه اونو زنبور تنبل صداش می کردند.
زنبور تنبل همیشه بیکار بود و دور خودش می چرخید. هیچ وقت عسل درست نمی کرد و حتی نزدیک گلها هم نمی رفت.
بقیه زنبورها خیلی از دستش عصبانی بودند و همیشه پیش ملکه زنبورها شکایت می کردند.
ملکه دوست نداشت زنبور تنبل یا زنبورهای دیگه رو سرزنش کنه. به همین دلیل مدام دنبال راه حل می گشت.
بالاخره بعد از کلی فکر کردن، یه راه به ذهنش رسید. دستور داد که به همه زنبورهای سرزمین خودش خبر بدن فردا صبح نزدیک کندوی ملکه جمع بشن.
همه زنبورها دستور ملکه رو اجرا کردند و فردا صبح پیش ملکه حاضر شدند.
ملکه بعد از خوشامدگویی به زنبورها گفت: عزیزان خبری برای شما دارم. ما باید با زنبورهای سرزمین های همسایه مسابقه بدیم. هر کسی بتونه عسل بیشتری تولید کنه برنده میشه. البته از هر سرزمین فقط یک زنبور در مسابقه شرکت میکنه. نماینده سرزمین ما هم در مسابقه، زنبور تنبله.
همه تعجب کردند و خیلی ها ناراحت شدند.
زنبور تنبل خیلی هیجان زده بود، ولی خیلی هم ترسیده بود. چون تا حالا هیچ وقت کار نکرده بود. اما تصمیم گرفت همه تلاشش رو به کار بگیره.
از همون روز با کمک ملکه شروع به یادگیری کرد و بعد از چند روز تونست عسل تولید کنه.
خیلی از این کار خوشش اومده بود و حسابی پشیمون بود که چرا تا حالا این کارو انجام نداده.
هر روز یه جای جدید رو برای پیدا کردن گل های خوشمزه و خوشبو کشف می کرد.
بعد از گذشت چند هفته، زنبور تنبل حتی می تونست برای پیدا کردن گل ها به بقیه زنبورها هم کمک کنه.
بالاخره روز مسابقه فرا رسید.
زنبور تنبل که خیلی تو این مدت تلاش کرده بود، همه انرژی و توانشو برای موفقیت تو مسابقه گذاشت. اون تونست از بیشترین مقدار عسلی که تا اون روز یه زنبور تولید کرده بود، بیشتر عسل بسازه.
سرزمین اون ها برنده مسابقه شد و همه خیلی متعجب و خوشحال بودند.
زنبور تنبل اونقدر هیجان زده و شاد بود که به سختی می تونست صحبت کنه. در حالی که اشک می ریخت در حضور همه از ملکه تشکر کرد که به اون اعتماد کرده.
ملکه هم بابت زحمات و تلاش زیاد، از او تشکر کرد و به همه زنبورها گفت: از امروز ما تو سرزمین مون دیگه زنبور تنبل نداریم. اسم این دوست ما «زنبور تلاشگر» است.
زنبور تلاشگر از اینکه زندگیش اینقدر تغییر کرده بود، خیلی خوشحال و راضی بود و از اون روز به بعد، پر تلاش ترین زنبور سرزمین خودش بود.